-
فاطمه حلما با تاخیر شش ماهه
1394/07/26 08:02
-
حلما جان در اصفهان4
1394/02/10 13:22
این هم یک عکس دسته جمعی دختر خاله و پسرخاله ها یعنی حلما جان کجاست؟! این هم حلما جان که رفته گل بچینه....
-
حلما جان در اصفهان3
1394/02/10 13:10
الان اصلا حلما جان به فکر رفتن توی اب نیستا و این شروع ورود به دریای شادی است... یعنی چه جوری میشه حواس این داداشی پرت کرد؟ البته حلما جان رفت توی آب ولی تصویری از این لحظه در دسترس نیست.
-
حلما جان در اصفهان2
1394/02/10 10:41
این چرا کفش نداره! پاش درد میگیره... این کفش نداره نمیتونه راه بره.... کفش خودم پاش میکنم .......... و در آخر این عروسک قوی هیکل باد با خودش برد... لازم نبود کفش پاش کنه ، راه بره
-
حلما جان در اصفهان
1394/02/10 10:36
تعطیلات نوروزی اصفهان کلی به حلماجان خوش گذشت. از اونجاییکه حلما جان به چای ریختن علاقه وافری داره، توی سفرهم کنار سماور و چای و قوری و ...عکس یادگاری میگیره. داداشی وقتی من گریه میکنم ، شما چرا میخند؟! من بذارم زمین یعنی این موتور مال کیه؟ یکی موتورو پارک کرده رفته ،حلماجانم اصرار که باید سوار بشم. داداش مراقبه...
-
ممنوع الورود
1394/02/10 10:13
وقتی حلما جان از ورود به اتاق آجی جان و داداشی محروم می شود و وقتی تحریم ها برداشته می شود و حلما جان بر فراز تخت اجی جان جلوس میکند
-
سفربه عتبات
1394/01/24 13:56
دارم میرم زیارت آب بریزید پشت سرم منم به آرزوم رسیدم دارم میرم به کربلا من با دعای مادرم منم به آرزوم رسیدم اینم کارت شناسایی زائر کوچولو منو اینجوری نبینید کلا موقع رفت و برگشت ایستاده بودم یعنی در حالت پرواز بودم و احدی نتونست کمربند منو ببنده اینجا کاظمینه و من از پنجره رو به حرم رستوران گنبد می دیدم یکی از کارکنای...
-
سفر کاری به یزد
1394/01/24 11:19
الان حلما جان در حال چک کردن پیامکهاش در هتل سنتی یزد این دیوار محکم کاری نکردید؟ گفته باشم نمای کار مهم نیست پی ساختمون باید محکم باشه خستگی بعد از بررسی وضعیت ساختمانهای قدیمی فکر کرده پادشاهه! من خودم دختر شاه پریونم کارتم داره یعنی توریستا اینجوری نمیان یزد نماز جمعه یزد هم خوندیم سفره خانه سنتی و بالش هایی که...
-
فاطمه حلمای گل
1394/01/24 10:22
سلام دوستان این سبد گل تقدیم به همه شما سال نوی شما مبارک چند وقتی نبودم. سرم شلوغ بود. از پست بعدی عکس های سفرهای چندماهم میگذارم.
-
انتظار و انگشتر
1393/10/11 07:51
وقتی حلما خانم منتظره و وقتی حلما جان انگشتری هارو دست میکنه
-
فاطمه حلما و کارهای روزمره...
1393/09/18 12:31
زنگ بزنم... کتاب بخونم... آب بخورم...
-
تولددوسالگیت مبارک عزیزترینم
1393/08/29 12:06
27 آ بان دو ساله شدی گلم این دو سال شیرین و زیبا ، خانه ما از تو صفایی مضاعف گرفته و شادی هایمان صد چندان شده خدا را برای نعمت وجود تو شکر میکنم. الهی صد و بیست سال با سلامتی و عزت زندگی کنی گل من دوستت دارم حلمای شیرینم امسال تولدت مصادف با شهادت امام سجاد (ع) بود . برای همین 17ربیع الاول یه جشن خوب و قشنگ برات...
-
مشهد4 برگشت
1393/08/21 13:09
آنقدر گوشی برداشت و به مهماندار قطار زنگ زد مهماندار اومد و تذکر داد! حالام نشسته و با خنده روی صورت ماهش چای میل می کنند...
-
عروسی دایی
1393/08/21 12:55
شادی شادی و شادی عروسی دایی مامان جونی ، بابایی و آجی جان و داداشی من آماده ام بلییییم آجی جان چی بود؟ من ترسیدما
-
سفرنامه مشهد 3 ادامه
1393/08/21 12:45
حالا خوشحال و آزاد......آب بازییییییییییییییییییی وای ی ی ی اونجام هست آخه عزیز دلم من ... این با اون چه فرقی داره؟! بعد با انرژی فراوان و قشنگ ، میره سراغ بقیه.... و این داستان ادامه دارد... ............................................. التماس نکن ... نمیام به قطره های آب روی صورت ماهش و به لباسهاش توجه بفرمایید
-
سفرنامه مشهد3
1393/08/08 14:37
داره التماس میکنه که : باز...باز یعنی بذارینم پایین. مگه میشه به حرفش توجه نکرد با این نگاه دل آدم کباب میشه و... مشغول کار نمایشگاهیم که میبینیم نیست!!!!!! هر کسی از یک طرف ... نکنه بره بیرون تو خیابون... نیفته توی آب... و بالاخره پشت شمشادها در حال آب بازی و شادی این هم یک سند برای فرار بر قرار ترجیح دادن حلما خانم...
-
سفرنامه مشهد دو
1393/07/12 11:22
رفتیم حرم نشستیم صف جماعت. حلما خانم یک لحظه بند نمیشه... یک کالسکه خالی پیدا کرده رفته نشسته توش... جاش راحت نیست با چند حرکت بسیار متحیرانه اول جاش درست میکنه ، بعد مثل ملکه انگلستان مغرور و آرام لبخند پیروزی میزنه به بقیه... صاحب کالسکه خبردار شده ، میخواد با ضربات خیار پیاده اش کنه... اما کم میاره و آخرش با وساطتت...
-
سفرنامه مشهد یک
1393/07/01 14:11
فاطمه حلما سوار بر قطار قم- مشهد از خستگی خوابش برده حالا صبح شده و ایشون "گبه"یا همان گربه به دست وسط سالن قطار ، منتظر ایستگاه مشهده... ادامه دارد...
-
خطبه خوانی
1393/06/16 14:28
سلام ببخشید یک مدت نبودم... عیدتونم مبارک امروز صبح زود رفتیم حرم ... خطبه خوانی منم مثل یک دخنر خوب اصلا مامانم اذیت نکردم با اینکه خوابم میومد اینم اجی جانم همه بعد مراسم رفتیم صبحونه بخوریم توی سفره خانه حرم جای همتون خالی بود...
-
فاطمه حلما و موتورسواری
1393/05/06 07:57
اوایل ماه مبارک رمضان به اتفاق فاطمه حلما گله رفتیم نمایشگاه قرآن توی پارکینگ سوار یه موتور شد و هر چی داداش محمد مهدی میخواد ، مراقبش باشه نیفته ، خودش میکشه جلو نکنه پیادش کنند. آخر سر راضی شده به یک عکس یادگاری با موتورسیکلت. البته ایشون علاوه بر تبحر در موتورسواری ، کالسکه سوار بی رقیبی هستند.
-
فاطمه حلما و افطاری و حرم
1393/04/23 15:23
به لطف خدا و عنایت بی بی حضرت معصومه(ص) ، حرم افطاری دعوت شدیم. فاطمه حلما آماده آماده... آبجی نرگس و نگاه مهربونش حلما و ته دیگ خوری آب بازی توی حوض صحن صاحب الزمان(عج) بازی با پسر بچه عراقی ، شبستان امام خمینی(ره) روی منبر چه کار میکنه؟ به جون خودم من نمیدونم! قصد برگشتن هم نداره ، کجا بره بهتر از حرم؟!
-
حلمای فوتبالیست
1393/04/09 07:29
از سر کار رسیدم خونه. حلما خانم با این هیبت ایستاده! داداش مهدی لباس ورزشی تن اش کرده ، حلما خانمم اصرار منم میخوام. از انجاییکه عموی حلما عشق استقلاله بچه ها آبی شدن. کلاه و تسبیح و ... اولش گریه کرده که منم لباس ورزشی ، حالام داره اشک میریزه من دوربین
-
[ بدون عنوان ]
1393/04/07 13:18
سلام به همه دوستای نازنینم فاطمه عروسک کوچولوی ماچندروزه شدیدامریضه براش خیلی دعاکنید
-
بستنی خوران نیمه شب
1393/04/05 08:54
الان می خورمت خوب چیه؟! چرا نگاه می کنید؟ تا دو نصف شب بیدار موندم ، بستنی نخورم؟!
-
پاسخ به سوالات
1393/03/03 08:37
شما سوالتون بفرمایید؟ وقت شما تموم شد. شما بفرمایید... خوب من برم جای دیگه جلسه دارم...
-
دخترمهربون 18 ماهه
1393/02/30 09:26
فاطمه حلمای نازنینم 18 ماهگیت مبارک عزیزترینم الان دیگه خیلی ازکلماتومی تونی بگی عسل می شی وقتی خودتو برای بابایی لوس می کنی وباعشوه صداش می کنی بابالا.بابالی لی.اسم خودت ونرگس جونوبلدی کتابهایی روکه ازنمایشگاه برات خریدمو خیلی دوست داری وعکس سگو نشون میدی میگی هاپ هاپdogببخش که این روزهابخاطرمشغله های کاری درسی...
-
همکاری با مامان جون
1393/02/02 08:02
مامان گلم همین جا می شینم.شما به کارات برس
-
مادرم
1393/01/31 08:18
مادرم روزت مبارک دوست دارم اندازه آسمونا خدا سایتو از سرم نگیره
-
آب و نان ماهی گلی ها
1393/01/10 10:28
سال نوی شما مبارک امیدوارم سال رو خوب شروع کرده باشید. این هم هفت سین سال و فاطمه حلما خانم سر حوض ماهی که نه، سر تنگ ماهی ها. اول میره بالا سر تنگ و با انگشت اشاره میکنه به ماهی و میگه :اوخ اوخ اوخ الان هم در حال آب که نه ، نان دادن به ماهی گلی تو تنگه یک پست از سال گذشته مونده با موضوع "آخرین روز کاری" که...
-
انجام امور اداری
1392/11/28 09:57
انجام کارهای معوقه این بزنم ببینم چی میشه؟! چی شد؟ یعنی سیستم سوخت؟ خیالم راحت شد. برق رفت.