این هم یک عکس دسته جمعی دختر خاله و پسرخاله ها
یعنی حلما جان کجاست؟!
این هم حلما جان که رفته گل بچینه....
الان اصلا حلما جان به فکر رفتن توی اب نیستا
و این شروع ورود به دریای شادی است...
یعنی چه جوری میشه حواس این داداشی پرت کرد؟
البته حلما جان رفت توی آب ولی تصویری از این لحظه در دسترس نیست.
این چرا کفش نداره!
پاش درد میگیره...
این کفش نداره نمیتونه راه بره....
کفش خودم پاش میکنم
..........
و در آخر این عروسک قوی هیکل باد با خودش برد...
لازم نبود کفش پاش کنه ، راه بره
تعطیلات نوروزی اصفهان کلی به حلماجان خوش گذشت.
از اونجاییکه حلما جان به چای ریختن علاقه وافری داره، توی سفرهم کنار سماور و چای و قوری و ...عکس یادگاری میگیره.
داداشی وقتی من گریه میکنم ، شما چرا میخند؟!
من بذارم زمین
یعنی این موتور مال کیه؟
یکی موتورو پارک کرده رفته ،حلماجانم اصرار که باید سوار بشم. داداش مراقبه نیفته.
بلدم برونما ... .... فقط روشن نمیشه!
وقتی حلما جان از ورود به اتاق آجی جان و داداشی محروم می شود
و وقتی تحریم ها برداشته می شود و حلما جان بر فراز تخت اجی جان جلوس میکند
سلام دوستان
این سبد گل تقدیم به همه شما
سال نوی شما مبارک
چند وقتی نبودم.
سرم شلوغ بود.
از پست بعدی عکس های سفرهای چندماهم میگذارم.
27آبان دو ساله شدی گلم
این دو سال شیرین و زیبا ، خانه ما از تو صفایی مضاعف گرفته و شادی هایمان صد چندان شده
خدا را برای نعمت وجود تو شکر میکنم.
الهی صد و بیست سال با سلامتی و عزت زندگی کنی گل من
دوستت دارم حلمای شیرینم
امسال تولدت مصادف با شهادت امام سجاد (ع) بود . برای همین 17ربیع الاول یه جشن خوب و قشنگ برات میگیریم عزیزم
حالا خوشحال و آزاد......آب بازییییییییییییییییییی
وای ی ی ی اونجام هست
آخه عزیز دلم من ... این با اون چه فرقی داره؟!
بعد با انرژی فراوان و قشنگ ، میره سراغ بقیه....
و این داستان ادامه دارد...
.............................................
التماس نکن ... نمیام
به قطره های آب روی صورت ماهش و
به لباسهاش توجه بفرمایید
رفتیم حرم نشستیم صف جماعت. حلما خانم یک لحظه بند نمیشه...
یک کالسکه خالی پیدا کرده رفته نشسته توش...
جاش راحت نیست با چند حرکت بسیار متحیرانه اول جاش درست میکنه ، بعد مثل ملکه انگلستان مغرور و آرام لبخند پیروزی میزنه به بقیه...
صاحب کالسکه خبردار شده ، میخواد با ضربات خیار پیاده اش کنه...
اما کم میاره و آخرش با وساطتت بزرگترها قضیه ختم به خیر میشه...
تصاویر رو ببینید
فاطمه حلما سوار بر قطار قم- مشهد
از خستگی خوابش برده
حالا صبح شده و ایشون "گبه"یا همان گربه به دست وسط سالن قطار ، منتظر ایستگاه مشهده...
ادامه دارد...
به لطف خدا و عنایت بی بی حضرت معصومه(ص) ، حرم افطاری دعوت شدیم.
آبجی نرگس و نگاه مهربونش
حلما و ته دیگ خوری
آب بازی توی حوض صحن صاحب الزمان(عج)
بازی با پسر بچه عراقی ، شبستان امام خمینی(ره)
روی منبر چه کار میکنه؟
به جون خودم من نمیدونم!
قصد برگشتن هم نداره ،
کجا بره بهتر از حرم؟!
انجام کارهای معوقه
این بزنم ببینم چی میشه؟!
چی شد؟
یعنی سیستم سوخت؟
خیالم راحت شد. برق رفت.